زندگی رنگی | ای خواجه حافظ شیرازی بزن فالی و بگو احوالی :
فروردین
زین خوش رقم که بر گل رخسار میکشی
خط بر صحیفه گل و گلزار میکشی
اشک حرم نشین نهانخانه مرا
زان سوی هفت پرده به بازار میکشی
تعبیر:
مطمئن باش هر خوبی که می کنی بدون اجر نمی ماند. هر غصه و دعایی که در دلت می کنی و هر اشکی که می ریزی تا عرش و هفت آمان می رسد. تدبیری برای چاره ی کار خود نداری، فقط از خدا خواسته ای که دل بیمارت را التیام بخشد. به آنچه که می خواهی می رسی و به هر چیزی که دست بزنی تبدیل به طلا می شود.
اردیبهشت
ساقی بیا که شد قدح لاله پر ز می
طامات تا به چند و خرافات تا به کی
بگذر ز کبر و ناز که دیدهست روزگار
چین قبای قیصر و طرف کلاه کیتعبیر:
با پرداختن به اوهام و خیالات خودتان را مشغول کرده اید. هوشیار باشید اتفاقات در راهند و باید با آنها جنگید، به خرافات اعتماد نکنید و به عقل خودتان تکیه کنید. در این صورت است که فردای شما روشن و رسیدن به مقصود نزدیک است. با سحر و فریب به مقام و پول نخواهید رسید پس با بندگی خداست که به هر آنچه طلب کنید می رسید.
خرداد
سحرگاهان که مخمور شبانه
گرفتم باده با چنگ و چغانه
نهادم عقل را ره توشه از می
ز شهر هستیش کردم روانه
تعبیر:
نیرنگ و حیله هایی که در مورد شما به کار برده اند یکی پس از دیگری خنثی شده و این کار خداست. ملامت و ناراحتی تان دیگر تمام شده است. خودتان اراده کرده اید و غم را از دلتان بیرون نهاده اید. به دنبال حل معمایی هستید که به این زودی حل نمی شود.
تیر
بیا با ما مورز این کینه داری
که حق صحبت دیرینه داری
نصیحت گوش کن کاین در بسی به
از آن گوهر که در گنجینه داری
تعبیر:
کمی نصیحت پذیر باش و فقط حرف خودت را نزن. تو که دلت مثل آفتاب روشن است و مثل ایینه صاف، پس چرا با بدان نشست و برخاست داری. چرا می خواهی با سرنوشت خود بجنگی. آه و ناراحتی اطرافیانت را ببین و به آنها هم توجه کن و توکل به خدا و قرآن نما.
مرداد
تو را که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری
بخواه جان و دل از بنده و روان بستان
که حکم بر سر آزادگان روان داری
تعبیر:
کمی هم به فکر زیردستان باش تو صاحب همه چیز می شوی پس سعی کن انهایی را که در بند غم هستند رهایی دهی. آنچه در توان داری برای خلق خدا صرف کن که هر چه به دست آورده ای از دعای خیر بندگان خدا می باشد. دوستان حسود هم زیاد داری ولی خوشحال باش که یارت همیشه با توست.
شهریور
شنیدهام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر
کنایتیست که از روزگار هجران گفت
تعبیر:
تهمتی به شما زده اند که از طرف دشمن است.درد هجر بزرگی را تحمل می کنید. اما تن به رضای خداوند دهید. مطمئن باشید جواب خوبی ها و ثوابی را که کرده اید در جایی دیگر خواهید گرفت. حرف های خود را بر اساس فرض و شک نزنید که بر علیه خودتان استفاده می کنند. بذر وبی بکارید تا شاهد رویش خوبترین ها باشید.
مهر
ساقی ار باده از این دست به جام اندازد
عارفان را همه در شرب مدام اندازد
ور چنین زیر خم زلف نهد دانه خال
ای بسا مرغ خرد را که به دام اندازد
تعبیر:
نوبتی هم باشد نوبت توست که موفقیت شامل حالت شود و از این پیروزی اطرافیانت نیز بی بهره نمانند. مواظب دور و بر خودت باش عده ای می خواهند که چوب لای چرخ تو بگذارند. تو کوشش خودت را بکن، خداوند حیله ی آنها را خنثی می کند.
آبان
درآ که در دل خسته توان درآید باز
بیا که در تن مرده روان درآید باز
بیا که فرقت تو چشم من چنان در بست
که فتح باب وصالت مگر گشاید باز
تعبیر:
دل تنگ هستی و روح و روان خسته ای داری مه همگی درمان می شود درهای وصال باز می شوند و شادی به رویت لبخند می زند خیالات را کنار بگذار و منتظر اتفاقات باش که همگی از خوبی و شادی می باشند.
آذر
من و انکار شراب این چه حکایت باشد
غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد
تا به غایت ره میخانه نمیدانستم
ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد
تعبیر:
به عقل خودتان اعتماد ندارید و درایتتان را منکر می شوید. کارهای خودتان را که بسیار خوب هم هستند پنهان می کنید. لطف خدا همیشه با شماست. در هر کاری از هدایت بزرگان استفاده می کنید تا از نادانی رهایی یابید. غصه هایتان برطرف می شود به شرط آنکه دست از شکایت بردارید.
دی
اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید
عمر بگذشته به پیرانه سرم بازآید
دارم امید بر این اشک چو باران که دگر
برق دولت که برفت از نظرم بازآید
تعبیر:
فکر می کنی روزگار روی بد خود را به تو نشان می دهد و کسی دیگر به تو اعتماد ندارد و احترام نمی گذارد. می خواهی باز هم دولت از دست رفته را بازگردانی. حاضری برای رسیدن به دولت جان خود را هم فدا کنی. راه سخت است اما با همت تو همه ی کارها آسان می شود.
بهمن
نقدها را بود آیا که عیاری گیرند
تا همه صومعه داران پی کاری گیرند
مصلحت دید من آن است که یاران همه کار
بگذارند و خم طره یاری گیرند
تعبیر:
مصلحت در این است که به کمک یار بشتابید. خودتان را کنترل کنید. فعلا" باید از صحبت کردن پرهیز کنید تا بتوانید یار را از بند نجات دهید. عده ای می خواهند به شما آسیب برسانند از آنها دوری کنید.
اسفند
به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود
که جوش شاهد و ساقی و شمع و مشعله بود
حدیث عشق که از حرف و صوت مستغنیست
به ناله دف و نی در خروش و ولوله بود
تعبیر:
خودت را با دیگری مقایسه نکن و گله از بخت خود نداشته باش. تمام مشغله و کارهای درهم تو سر و سامان پیدا می کند، مانعی پیش پای تو است که با فکر و تدبیر خودت برداشته می شود. درد تو درمان پذیر است، کمی حوصله داشته باش.